عشق از زبان یک کنکوری

  

    ۲۶/۱۰/۹۰

    پس محمد(۱) را ببردند تا بر دار کنند. صد هزار آدمی گرد آمدند. او چشم گرد می آورد و میگفت: حق، حق، اناالحق....

نقلست که پسرکی (۲)در آن میان از او پرسید، عشق چیست؟ او گفت: امروز بینی و فردا و پس فردا . آن روزش بیازمودند(۳) و دیگر روزش برهانند (۴) و سوم روزش نتیجه کارش بدادند(۵) ، معنی عشق اینست.

    پسرک در آن حال از وی وصیتی خواست ...

    گفت: خودت را بچیزی مشغول دار که کردنی بود... و اگر نه ، نفس تو ، ترا بچیزی مشغول دارد که ناکردنی بود ، که در این حال کار تو با کرام الکاتبین است.(۶)

 ۱- یک دانشجوی کنکوری(نویسنده).

۲- یکی از دوستان ۸۸ی.

۳- روز کنکور.

۴- روز بعد کنکور.

۵- 4 خرداد.

۶- معنی این تکه رو دیگه نمیتونم بگم ... فقط میتونم این شعر دوست داشتنی رو بیارم .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ای عشق ٬ شکسته ایم٬ مشکن ما را

این گونه به خاک ره میفکن ما را
ما در تو به چشم دوستی میبینیم


ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
ای عشق ٬ پناهگاه پنداشتمت٬
ای چاه نهفته! راه پنداشتمت


ای چشم سیاه٬ آه ای چشم سیاه٬
آتش بودی٬ نگاه پنداشتمت
ای عشق ٬ غم تو سوخت بسیار مرا٬
آویخت مسیح وار بر دار مرا٬


چندان که دلت سوخت بیازار مرا!
مگذار مرا ز دست٬ مگذار مرا !
ای عشق در آتش تو فریاد خوش است


هر کس که در آتش تو افتاد خوش است
بیداد خوش است از تو٬ وز هستی ما
خاکسترکی سپرده بر باد خوش است!


ای دل به کمال عشق اراستمت
وز هر چه به غیر عشق پیراستمت
یک عمر اگر سوختم و کاشتمت
امروز چنان شدی که می خواستمت

فریدون مشیری

 

 

اینجا تعطیل است ...


ميزند باران به شيشه
مثل انگشت فرشته
قطره قطــره
رشته رشتـه

خاطراتم همچو باران
در گذار از کوهساران

حاصل اين بذر کشته
رشته هر بند سرشته

اي دريغ از عمر رفته
سوز و سوداي گذشته

مي زند باران به شيشه
مثل انگشت فرشته

 قطره قطره...... رشته رشته

مسلمانی

یکی بود ، یکی نبود. آن یکی که وجود داشت ، چه کسی بود؟ همان خدا بود وغیر از خدا هیچکس نبود. این قصه را جدی بگیرید که غیر از خدا هیچ کس نیست .

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت :بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟
همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ، بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت :آری من مسلمانم.
جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ، پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک احتیاج دارد ، پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد.
جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید :
آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟
افراد حاضر در مسجد که گمان کردند جوان پیرمرد را بقتل رسانده نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ، پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت: چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !!!

*********

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

سئوالی دارم از دانشمند مجلس، باز پرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند؟

این داستان اندر حکایت مسلمانی ما مدعیان مسلمان است، او با ما عاشقی می کند و در جوابش ما به چشم بر هم زدنی برای تحصیل این دنیا او را فراموش می کنیم، او تمام عمر نگاهش به ماست و ما تمام عمر به دنبال خواسته های خودمان هستیم، او مشتاق برای نزدیک شدن ما به خودش و ما مشغول به اموری که حتی ما را به خودمان هم نزدیک نمی کند.

یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشید

شاید که نگاهی کند آگاه نباشید

    بارها گفته است  زمانی که به احتیاج می افتید مانند شخصی که  در کشتی سوراخ شده در دریا گیر افتاده است به خواهش و التماس می افتید و با خدا عهد می بندید و ازاو کمک می خواهید، ولی زمانی که از حادثه جان سالم به در می برید پس از مدت کوتاهی همه آنچه در گذشته اتفاق افتاده را فراموش می کنید و دوباره به مسیر گذشته باز می گردید.

مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت

ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم

کاش یادمان می ماند از کدام دیار هستیم:

من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب

مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم

معلوم نیست چه وقت می خواهیم ایمان و یقین را چنان محکم گردانیم که با هر بادی از جای خودمان کنده نشویم، همیشه به فردایی که حتی نمی دانیم در آن هستیم یا نیستیم حواله می دهیم، و وای به روزی که فرصت از دست رفته باشد و دست ما به جایی بند نباشد.

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین

وین اشارت زجهان گذران ما را بس

Mathlab

X کتابها و جزوات عمومی متلب    Pharsi  parsi  Farsi

۱- كتاب آموزش مطلب به كوشش برمكي، ویرایش دوم ، در ۲۰۴ صفحه وحجم ۵۸/۳ مگ rar. دانلود کنید.  (لینک کمکی)  و لینک این کتاب برای دوستانی که به winRAR دسترسی ندارند: ۴۲/۴ مگ pdf .دانلود کنید.  (لینک کمکی) ( با تشکر از مهندس برمکی که فایل این کتاب را در اختیار این وب قرار دادند ) و لینک ویرایش نخست این کتاب به کوشش مشکی باف و برمکی در ۱۰۳ صفحه و حجم ۴۴/۲ مگ pdf . دانلود کنید.  (لینک کمکی)

۲- *کتاب آموزش مطلب به كوشش همت آبادی در ۱۵۴ صفحه وحجم ۹۸/۳ مگ rar. دانلود کنید.  (لینک کمکی)  و لینک این کتاب برای دوستانی که به winRAR دسترسی ندارند: ۴/۱۰ مگ pdf . دانلود کنید. (لینک کمکی)

۳- كتاب کارور مطلب به كوشش خرمی، در ۱۷۳ صفحه به همراه بیش از ۱۲۰ سئوال، تمرین و پاسخ ـ بر اساس استاندارد فنی و حرفه ای ـ حجم ۹۶/۱۴ مگ rar. دانلود کنید. (لینک کمکی)  و لینک این کتاب برای دوستانی که به winRAR دسترسی ندارند: ۹۹۱/۱۶ مگ pdf . دانلود کنید. (لینک کمکی) ( با تشکر از مهندس رامین خرمی اجیرلو که فایل این کتاب را در اختیار این وب قرار دادند)

۴- جزوه آموزش مطلب به كوشش مستوفی در ۳۵ صفحه وحجم ۲۷۹/۰ مگ pdf. دانلود کنید. (لینک کمکی)

۵- جزوه آموزش مطلب به كوشش جعفری در ۱۰۶ صفحه وحجم ۵۴/۱ مگ pdf. دانلود کنید. (لینک کمکی)

۶- جزوه آموزش مطلب به كوشش مقدس پور در ۷۸ صفحه وحجم ۳/۱ مگ rar. دانلود کنید. (لینک کمکی)

۷- جزوه آموزش مطلب به كوشش مشایخی در ۱۶ صفحه وحجم ۲/۰ مگ pdf. دانلود کنید. (لینک کمکی)

۸- جزوه آموزش مطلب به كوشش شیخ نجدی در ۵۷ صفحه وحجم ۱/۲ مگ pdf. دانلود کنید. (لینک کمکی)

۹- جزوه آموزش متلب به كوشش رجبی در ۳۵ صفحه وحجم ۴/۰ مگ pdf. دانلود کنید. (لینک کمکی)

۱۰- جزوه آموزش متلب به كوشش کرامت در ۲۶ صفحه وحجم ۹۲/۱ مگ pdf. دانلود کنید. (لینک کمکی) (با تشکر از مهندس سعید کرامت که فایل جزوه را در اختیار این وب قرار دادند )

۱۱- جزوه آموزش مطلب به كوشش ساغری در ۳۷ صفحه وحجم ۷/۰ مگ pdf. دانلود کنید. (لینک کمکی)

۱۲- جزوه آموزش مطلب به كوشش سپاس یار در ۳۳ صفحه و حجم ۰۱/۱ مگ pdf. دانلود کنید. (لینک کمکی)

۱۳- جزوه آموزش مطلب به كوشش هاشمی در ۳۸ صفحه وحجم ۵۶۶/۰ مگ pdf. (پیشرفته) دانلود کنید. (لینک کمکی)


ادامه دارد

منبع : www.matlabtrainings.blogfa.com

ادامه نوشته