دوش وقتی به گوشه ی خانه

رفته بودم به خواب جانانه،

خواب دیدم که در خبر گفتند

رادیوهای خویش و بیگانه:

هر کسی در شب نخست مهر،

میهمان آورد به کاشانه،

حق یارانه های مهمانش

می شود مال صاحبِ خانه

چون خبر پخش شد، همه جَستند

تا بجویند چند مهمانه

لیک، چون جمله باخبر بودند،

پس دریغ از وجود یک دانه

مردی آورد خانه ده مهمان

همسرش گفت: این که افغانه

تو ندانی که فرد افغانی

نتواند گرفت یارانه؟

ریخت بیرون تمام افغان ها

مرد بیچاره شرمسارانه

او سپس رفت در پی مهمان

شاد و خندان کنار پایانه (:ترمینال)

دید آن جا مسافرِ چندی

همگی از اهالی بانه

پس هدفمند رفت و دعوت کرد

جملگی را به سوی کاشانه

میهمانان جواب رد دادند

همگی با زبان کُردانه

مرد، زآنجا گذشت و رفت و دید

دو نفر مست، پشت میخانه

زود آورد هر دو تایی را

سوی کاشانه بی چک و چانه

مست ها با تلو تلو کردند

کارهای خراب کارانه

بشکستند میز و تخت و کمد

ساعت و تنگ آب و رایانه

صاحبِ خانه با خودش می گفت

می خرم میز نو ز یارانه

ناگهان رادیو خبر آورد

که خبر گشته اشتباهانه

میهمانی اگر ز ره برسد

می برد مال ِ صاحب ِ خانه

مست ها زین خبر شده هشیار

صاحب ِ خانه گشت دیوانه

هم گرفتند حقّ یارانه

هم زدند از شراب، پیمانه


حسن انصاری متخلص به امرو هیچستانی